خواب ۲۰۰

- م. را تصادفی در دانشکده حقوق دیدم. هر جا می رفتم دنبالم می آمد. آخرسر هم به من گفت که مجبورم با او باشم.

- بازهم پریودی بی وقت و خونی شدن پشت مانتو ام. بچه ها مسخره ام می کردند. ث. پشت سرم راه افتاده بود و مدام لکه خون پشت مانتو ام را به من گوشزد می کرد.

خواب ۴۵

- در جمعی بودیم. یکی از پدربزرگها هم بود. داشتیم موسیقی سنتی ایرانی با صدای یکی از خواننده های زن گوش می کردیم. شب بود. در فضای باز بودیم انگار. چراغی فضا را روشن می کرد. بلند شدم تا به دستشویی بروم. پریود بودم و پیراهن آبی رنگی که به تن داشتم تماما خون آلود شده بود. دستشویی بزرگی بود. آینه های بزرگ قدی داشت. فرد دیگری هم آنجا بود. منتظر بودم که برود.

- در یک کتابفروشی بزرگ بودم. شلوغ بود به نسبت. هر کتابی که فکرش را می کردم پیدا می شد. چند کتاب خوب برداشتم. کتابهای نایابی که به دردم می خورد. داشتم فکر می کردم بعضی ها چقدر خرند که کتابهای رمان معمولی که توی بازار هم با قیمت کمتر پیدا می شود از این جا می خرند در حالیکه که کتابهایی که من برداشته بودم جایی پیدا نمی شد. به فاصله ی چند متر به چند متر دستگاههایی بود. ظاهرش شکل سنتور بود ولی در ابعاد کوچکتر. در خواب می دانستم چیست. انگار دستگاه «کتاب یاب» بود. شنیدم که این دستگاهها هم فروشی است. یکی از آن ها را برداشتم و به همراه همه ی کتابهایی که خریده بودم در ساکم جا دادم. در تمام این مدت پشت پیراهنم را طوری جمع کرده بودم که لکه ی خون دیده نشود٬ و این معذبم می کرد. دو دختر به من نزدیک شدند. یکی شان را می شناختم. سال پایینی بود. از دور که می آمد چیزی می خواست به من بگوید. حدس زدم که احتمالا پشت پیراهنم را دیده و می خواهد به من خبر بدهد. قبل از اینکه چیزی بگوید به او گفتم: «حتما پیراهنم را می گویی؟» گفت: «می خواستم ببینم می توانی فلان روز بیایی با هم برویم فلان دانشگاه تا راجع به فلان رشته تحقیق کنیم؟» پرسیدم چه رشته ای؟ گفت انگلیسی. گفتم: «نیازی نیست برویم خودم هر اطلاعاتی راجع به این رشته بخواهی خودم کمکت می کنم.» انگار خداحافظی کرد.

دم خروجی چند نگهبان ایستاده بودند. کاری به وسایلم نداشتند. با آنها گپی زدم و سپس در حالیکه از این صمیمیت جوگیر شده بودم٬ بهشان گفتم که یکی از دستگاهها را برداشته ام. از من پس گرفتند و بابت اشتباهی که کرده بودم سرزنشم کردند. من توضیح دادم که فکر می کردم قابل برداشتن است. دنبال خودکار می گشتند. باید چیزی نوشته می شد. من به نگهبانان خودکار دادم.

- یک جنگ بزرگ در خرابه ای اتفاق می افتاد که نمی دانم تا چه حد به قسمت های قبلی خوابم مرتبط بود. تا جایی که در ذهنم هست من چند نفر آدم کشتم. مدام زنگ می زدیم و درخواست نیرو می کردیم.

خواب ۴۴

باز هم رانندگی. با م. بودم. مدام سوتی می دادم. از جای دیگری می آمدیم. کنار پل عابر سر مدیریت توقفی کردم تا اوضاع را روبه راه کنم. آخر صندلی مدام لق می زد. پشتی نداشت و من به جایی بند نبودم. گاهی ترمز دستی را یادم می رفت بخوابانم. گاهی یکهو شتاب می گرفتم. دنده ۵ رفتم و نزدیک ۱۵۰ تا سرعت. پریود بودم و مانتو ام خونی بود. جای کلاچ و ترمزش جا به جا بود. ادکلنی در دست داشتم که یا از ح. و یا از فرد دیگری هدیه گرفته بودم.

خواب ۴۳

- یک خانواده ی ایتالیایی بودیم که جایی برای خواب نداشتیم. (در پی تماشای دوباره فیلم Ieri, oggi, domani قبل از خواب) 

- پریودم زودتر از موعد شروع شده بود. 

- چند شب قبل: Faramarz SMB با نام کاربری آرش SMB برگشته بود و برای تمام خواب های نخوانده‌ام کامنت گذاشته بود.

خواب 23

 

- توی کشتی بودیم. ف. هم بود. انگار سکان دار بود. دختر دیگری هم بود. می خواستیم برگه های امتحان را برداریم. داخل یک کیسه پلاستیکی بودند. او برای خودش برداشت و به من نرسید. نفری ۳ صفحه. ولی صفحه دوم و سوم به من نرسید. صفحه سوم خالی بود. خط کشی شده بود. انگار برای نوشتن پاسخ ها در نظر گرفته شده بود. برگه ها خیس بود انگار.  

باید می پریدیم توی آب. کمی جلوتر زن ها در حال آب تنی بودند. توری پهنی بود که باید از روی آن می پریدم. خیز برداشتم و با یک پرش به قسمت کم عمق می رسیدم. باید مایوی شنا می پوشیدم. داخل رختکن چیزهایی گذشت که یادم نیست. 

- باز همان سکانس قدیمی کنده شدن دندان!  ابتدا دندان کناری سمت چپم به همراه دندان کناری اش هر جفت با هم لق شدند و دیری نگذشت که با بازی زبان کنده شدند. کف دستم خوب نگاهشان کردم. دوربین در خوابم زوم کرده بود روی دندان هایی که کنده شده بودند. بزرگ بودند. توی آینه نگاه کردم. انتظار داشتم جایشان خالی باشد اما در کمال تعجب دیدم که دندان های کناری به سمت خالی متمایل شده اند و جایشان را پر کرده اند. اما عجیب تر اینکه باز همان دندان ها به زودی لق می شدند و از جا در می آمدند. در اینجا متوجه شدم که دندانهایم با سوزن روی لثه ام نصب شده اند. چند بار امتحان کردم. جاگذاری شان کمی سخت بود. انگار بهترین شکل چینش آن همان شکل نخستین بود و من نمی توانستم درست به حالت اولیه برش گردانم. سوزش زیادی نداشت. دندان های پهن تر با دو سوزن روی لثه جاگذاری شده بودند. 

- زودتر از موعد پریود شده ام. دیشب قبل از خواب باطری های دوربین را گذاشتم شارژ شوند. خواب دیدم باطری ها را از شارژ درآورده ام و می خواهم در دوربین بگذارم اما می بینم که دوربین به جای ۲ تا٬ ۴ باطری می خورد.