یک پرندۀ کوچک قهوهای رنگ آمده بود توی اتاقم؛ شبیه همان پرندۀ آسیبدیدهای که دیروز سرِ راهمان در پیادهرو افتاده بود. پنجره را باز کردم که برود بیرون، انگار پرید به طرف پنجره ولی دوباره برگشت تو. فکر کنم آخرش رفت بیرون.
نبودی چند وقته!!
از اردیبهشت پارسال هیچ خوابی ندیدی؟
دیگه نمی نویسی. نکنه تو هم رفتی خارج!
نه هستم. به ز.دی دوباره می نویسم. بعدم مگه برم خارج دیگه خواب نمی بینم؟
نبودی چند وقته!!
از اردیبهشت پارسال هیچ خوابی ندیدی؟
دیگه نمی نویسی. نکنه تو هم رفتی خارج!
نه هستم. به ز.دی دوباره می نویسم. بعدم مگه برم خارج دیگه خواب نمی بینم؟