خواب ۲۲۱

- یک گیلاس پر٬ شامپاین خوردم. ع. گفت: «حالا نمی‌خواد همین بار اولت این همه بخوری». ته گیلاس موادی ته نشین شده بود. در خواب می‌دانستم که این مواد تفاله گیاه به خصوصی است که شامپاین عصاره آن است. اول کمی مردد بودم٬ اما بعد شامپاین را با تفاله‌هایش یک جا سر کشیدم. باز هم خوردم٬ اما {طبق معمول} هر چه می‌خوردم مست نمی‌شدم؛ بابت این موضوع سخت ناراحت بودم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد