فردی {که الان یادم نیست چه کسی بود} در حیاط خلوت ایستاده بود. در سه طرف او سه اتاق بود که از داخل به هم راه داشتند. من در اتاق وسطی بودم. او سعی داشت به زور وارد شود. در ِ اتاق وسطی را قفل کردم. او از در سمت چپ وارد شد٬ و از آنجا به اتاق وسطی. فکر اینجایش را نکرده بودم. برخلاف تصورم هیچ آسیبی به من نرساند.