خواب ۲۲۷

 

 برنامه قرار بود ساعت ۱۳ برگزار شود. آیدا و مرضیه همکاری نمی‌کردند. زمان اجرای برنامه جلو افتاد. شوکه شده بودم. با م. دعوا کردم. دندانم کنده شد. خیال می‌کردم که حتما خواب است؛ اما با گذشت زمان٬ مطمئن شده بودم که خواب نیست.

خواب ۱۷۲

 

 دندانم لق شده بود. با آن آنقدر بازی کردم که از بیخ کنده شد. در آینه جای خالی اش را نگاه می کردم. حالا ته گلویم را بهتر می دیدم. پیش خودم فکر می کردم که این قطعا باید خواب باشد. منتظر بودم که بیدار شوم.

خواب 23

 

- توی کشتی بودیم. ف. هم بود. انگار سکان دار بود. دختر دیگری هم بود. می خواستیم برگه های امتحان را برداریم. داخل یک کیسه پلاستیکی بودند. او برای خودش برداشت و به من نرسید. نفری ۳ صفحه. ولی صفحه دوم و سوم به من نرسید. صفحه سوم خالی بود. خط کشی شده بود. انگار برای نوشتن پاسخ ها در نظر گرفته شده بود. برگه ها خیس بود انگار.  

باید می پریدیم توی آب. کمی جلوتر زن ها در حال آب تنی بودند. توری پهنی بود که باید از روی آن می پریدم. خیز برداشتم و با یک پرش به قسمت کم عمق می رسیدم. باید مایوی شنا می پوشیدم. داخل رختکن چیزهایی گذشت که یادم نیست. 

- باز همان سکانس قدیمی کنده شدن دندان!  ابتدا دندان کناری سمت چپم به همراه دندان کناری اش هر جفت با هم لق شدند و دیری نگذشت که با بازی زبان کنده شدند. کف دستم خوب نگاهشان کردم. دوربین در خوابم زوم کرده بود روی دندان هایی که کنده شده بودند. بزرگ بودند. توی آینه نگاه کردم. انتظار داشتم جایشان خالی باشد اما در کمال تعجب دیدم که دندان های کناری به سمت خالی متمایل شده اند و جایشان را پر کرده اند. اما عجیب تر اینکه باز همان دندان ها به زودی لق می شدند و از جا در می آمدند. در اینجا متوجه شدم که دندانهایم با سوزن روی لثه ام نصب شده اند. چند بار امتحان کردم. جاگذاری شان کمی سخت بود. انگار بهترین شکل چینش آن همان شکل نخستین بود و من نمی توانستم درست به حالت اولیه برش گردانم. سوزش زیادی نداشت. دندان های پهن تر با دو سوزن روی لثه جاگذاری شده بودند. 

- زودتر از موعد پریود شده ام. دیشب قبل از خواب باطری های دوربین را گذاشتم شارژ شوند. خواب دیدم باطری ها را از شارژ درآورده ام و می خواهم در دوربین بگذارم اما می بینم که دوربین به جای ۲ تا٬ ۴ باطری می خورد.

خواب ۷

- من و نسرین دو تا معلم یک کلاس. بچه های کلاس سن کمی داشتند. دوست نداشتم یک کلاس با دو معلم را. نسرین خودش نشست و محو تماشای من شد. خیلی خوب درس دادم. از همیشه هم بیشتر. در طول تدریسم همیشه تب کند درس دادنم را داشتم. اما در خواب در حالی ۳ صفحه گفته بودم که برنامه های دیگری را هم خارج از کتاب اجرا کرده بودم. در این اثنا نسرین پا شد رفت پای تخته یک لغت نوشت برایشان. با همان سرعت تصنعی اش در نوشتن که همه حتی من را به خنده انداخت. سعی کردم خنده ام را دوستانه نشان دهم.  

خواب دیدم دانش آموزیم و کسی کنار من نیست. دوستم جای دیگری نشسته بود و من به او علامت می دادم که کنارم خالی است. ندید. اما مدتی بعد خودش آمد نشست. روخوانی کتاب علوم بود انگار و من هی خط را گم می کردم. از روی کتاب بچه ها می خواندم و هی برمی گشتم روی کتاب خودم. انگار کتابم با مال بقیه فرق داشت اما باز می دیدم فرقی نداشت. علوم تجربی بود انگار. با بچه ها کتاب ها را با هم مقایسه و مطالب را تحلیل می کردیم.  

  

-  م. و ش. کنارم نشسته بودند. دندان نیشم لق بود. با زبان بازی می کردم و خیلی می ترسیدم که بیفتد. دندان لقی که سرانجام می افتد، تا کنون یکی از رایجترین سکانس های خوابهای من بوده. این بار هم افتاد. انگار همزمان با این دندان، یک دندان آسیابم هم افتاد. آب دهانم را جمع کرده بودم چون نه می توانستم قورتش بدهم نه بریزم بیرون. شیما هم فهمیده بود. در عین حال انگار حامله هم بودم و فکرم از هر دو جهت مشغول بود. با شیما رفتیم دستشویی. در راه کیفم را باید از محوطه ای که با حفاظ سیمی از کلاس جدا شده بود بر می داشتم. بچه ها بازی می کردند. از من خواستند بهشان بپیوندم و من با اشاره توضیح دادم که باید بروم. سر راه دوست قدیمی ام را دیدم. موهایش سفید بود. با اشاره توضیح دادم که دندانم افتاده اما او انگار متوجه نشد. با لبخندی ساختگی خواست ادعا کند که متوجه شده. در راه ناظم مدرسه را دیدیم. روسری اش را گره زده بود.

دستشویی تر و تمیزی بود. فقط شیرهای آبش کوتاه بود و من اذیت می شدم. تف کردم. خونی بود. شیما با ناراحتی نگاه می کرد. پیش خودم فکر می کردم که اگر منزجز می شود خوب نگاه نکند و کنار برود. وقتی دندان هایم از دهانم بیرون آمد شیما خودش را ناخواسته عقب کشید٬ با یک حالت نگرانی شاید واقعی یا شاید تصنعی. از او پرسیدم که آیا این ها دندان عقل اند؟ گفت «آره». پرسیدم: «از کجا می فهمی؟» گفت از روی... ظاهرش انگار. ناراحت بودم که عقل است. فکر می کردم که حالا باید دندان بکارم چون جایش خالی شده بود و دیده می شد. قبل تر هم وقتی توی محوطه بودم به همین موضوع فکر می کردم که اگر دندان عقل باشد باید چه کار کنم. پیش خودم می گفتم حتما راهی هست.