تکلیفم را با م. و ا. یکسره کردم. یقهاش را چسبیده بودم و هر چه به دهنم میرسید بارش می کردم. پایش را میکشیدم. طبق معمول جوابهایی در آستین داشت اما به تته پته افتاده بود.
با همه میجنگیدم. به خصوص با م.
س.ص. به جای ن.ع. زنگ زدم به ن.م. خبر دادم.
- خانواده «ش» به اتفاق پسرشان برای خواستگاری میآمدند. این دفعه
زودتر سفره را چیدیم. لپتاپ من لپتاپ او شده بود. داشتم تمیزش می کردم.
انگار چیزی سه شده بود. توی ماشین آن سمت کوچه بودم.
- از آن لرزش های ناگهانی اما اینبار نه به شکل سقوط آزاد٬ که در برخوردی در راستای افق. (کمی پیشتر)
- دانشگاه دایی «ر».