خواب ۹۱

مرد مسنی تعقیبم می کرد. قصد کشتنم را داشت. در لا به لای جمعیت می دیدمش. او دنبال فرصتی بود که تنها گیرم بیاورد. من مدام سعی می کردم خودم را در شلوغی گم کنم تا دستش به من نرسد. چاقو در دست داشت. سبیل جوگندمی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد