خواب ۱۹۴

- برای ارشد می خواندیم. من خیلی خوب بودم.

- ز.ع مشکلی پیدا کرده بود. د.و.  همراه همسرش آمده بود تا در مورد وضعیت او با من صحبت کند.

خواب ۱۲۵

- دماغم را عمل می کردند. یکی از جراحان یک چشم ریز شرقی بود. عمل به شکل سرپایی و فوری انجام می شد.

- بچه های TTC  مجددا دور هم جمع شده بودند. یکی از همکلاسی های سابقم حمیده خیرآبادی بود. داشت می گفت عید به خانه ی ما آمده و نبوده ایم.