- برای ارشد می خواندیم. من خیلی خوب بودم.
- ز.ع مشکلی پیدا کرده بود. د.و. همراه همسرش آمده بود تا در مورد وضعیت او با من صحبت کند.
- دماغم را عمل می کردند. یکی از جراحان یک چشم ریز شرقی بود. عمل به شکل سرپایی و فوری انجام می شد.
- بچه های TTC مجددا دور هم جمع شده بودند. یکی از همکلاسی های سابقم حمیده خیرآبادی بود. داشت می گفت عید به خانه ی ما آمده و نبوده ایم.