خواب ۱۶۰

- بچه ی م. و ع. را من به دنیا آوردم.

- خانه ی آقاجون بودیم. آقاجون سر و صدا می کرد. به آشپزخانه رفتم تا ظرفها را همراه با خاله ر. بشویم. مدام ظرفی از دستم به زمین می افتاد. مامان بزرگ کمکم می کرد.

خواب ۱۲۴

- باز هم ع. و م. بچه دار شدند. ظاهرا بچه دومشان بود. دختر بود.

- خاله م. بچه دار شد. اسمش را شیوا گذاشته بود. بچه اش را به یکی از دایی ها داد.