- ع و م بچه دار شده بودند. م. تا لحظه ی آخر مشغول به کار بود. قرار بود بچه اش ۸ ماهه به دنیا بیاید.
- زلزله شد. نشسته بودیم.
- با بهرام دعوایم شد. یک بحث لفظی.