خواب ۵۹

- یک جفت دوقلوی خردسال بودند. لباس زرد رنگ به تن داشتند. داشتیم کمکشان می کردیم که راه بروند. فهمیدیم یکی شان فلج است. بغلش می کردم و سعی می کردم روی پاهای خودش نگهش دارم٬ اما نمی شد٬ نمی ایستاد٬ پاهایش حس نداشتند. آن یکی برای خودش می دوید و می رفت.

- در مسابقه ای برنده شدم. جایزه ام را از بین دو گزینه می توانستم انتخاب کنم. هر دو گزینه به نوعی به دردم می خورد. در نهایت «کرم ضد جوش» برنده شدم. فضا٬ فضای خانه ی خودمان نبود.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد