خواب ۱۹۲

دکتر ف. رانندگی می کرد. من و م. عقب نشسته بودیم و فامیلی‌اش را مسخره می کردیم. در نهایت دکتر ف. که در تمام مدت صدایمان را شنیده بود، حالمان را گرفت.