خواب ۱۲۳

- عمه ف. از دست من شاکی بود.

- در سالن آمفی تئاتر جمع بودیم. من مدام به دستشویی می رفتم. بار آخر دختری آمد دنبالم و خواست که زودتر از من به دستشویی برود. با عصبانیت به کناری هل اش دادم.

- بابا نام فامیلی مان را عوض کرده بود. من از ترکیب اسم و فامیل جدیدم راضی نبودم. تصمیم گرفتم اسمم را هم تغییر بدهم.