خواب ۱۸۳

- با ش. می رقصیدم. هر دو لباس مجلسی به تن داشتیم. ش. سپس دامن سیاه چین داری پوشید و شروع کرد به چرخ زدن. اتفاقاتی افتاد. ش. در همان روز اعدام شد.

- یکی از بچه ها در مورد الهه صحبت می کرد. انگار الهه تمایل نداشت با او رابطه داشته باشم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد