خواب ۲۷

و. من را سوار ماشینش کرد و رساند. انگار دوست داشتم در آن خلوت به من ابراز علاقه ای بکند یا چیزی بگوید اما هیچ نگفت. وقتی به مقصد رسیدیم بنا به عادت معهود در تاکسی٬ کرایه در آوردم تا به او بدهم. حواسم نبود. فکر می کردم دارم با این کار از او تشکر می کنم. اما و. در حالیکه که از حرکتم جا خورده بود٬ پول را رد کرد. دنبال جای به خصوصی می گشتم. مسیر را از راننده های خطی می پرسیدم. آدرس را زمانی پیدا کردم که از آنجا دیگر دور شده بودم. به خانه برگشتم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد