(مجموعه ای از خواب هایی که جسته گریخته در این مدت دیده اما ننوشته ام.)
- از ف. خواستم او را ببینم. خواب خوبی بود. جمعی تشکیل شد.
- حال مامان در شرف بد شدن بود. به دیوار تکیه داده بود٬ مبادا بیفتد.
- رابطه من با یک بچه
- یک حمله نظامی به محله زندگی مان. تعریف کردن ع. ماجرا را٬ با آب و تاب. اتاق و جسد های سوخته. اتاق سوخته مال ع. بود.