خواب ۹

میز غذا بود. م.خ سر میز بود. دایی ها هم انگار بودند. او انگار در خواب پسر عمه ای چیزی بود. عمه -ر- هم بود انگار. میز کم و کسری داشت. سالادها را از قبل با عمه ها خورده بودیم انگار. م.خ سرش را پایین انداخته بود. انگار موهایم خیس بود. دایی م. هم آمد. فرت و فرت سوتی می داد. من گل مجلس بودم و همه توجه ها و محبت ها متوجه من بود. 

 

۲۵ تیر ۸۸ 

خواب عصرانه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد