مونا کتابی آورده بود که انگار فیلم Repulsion پولانسکی از روی آن ساخته شده بود. یک هفته بعد آمد که پس بگیرد، اما من هنوز نخوانده بودمش. گفت که بیشتر از این نمیتواند کتاب را بگذارد دستم بماند و باید به کتابخانه پس دهد. راه حل دیگری یافتیم.
- حین رانندگی تصادف کوچکی داشتم.
- رومن پولانسکی هی میآمد و میرفت. فیلم جدیدش را در imdb بررسی می کردم.
- شلوارک سیاه و سفیدم را در خواب دیدم.