خواب۲۱۸

 با بغل‌دستی دوران دبیرستانم خوابیده بودم.

خواب ۱۴۸

مراسم مجللی بود. با بچه‌ها رستوران به خصوصی درست کرده بودیم که در آن گارسون ها پرواز می کردند. الف. و بچه‌ها آمدند. طبقه ی پایین با حجاب و طبقه ی بالا همه بدون حجاب بودند. من بیشتر به بالایی ها رسیدگی می کردم. برایشان می رقصیدم. وقتی همه رفتند٬ توی بغل آن دختره٬ ن. بودم. موهایش بلند و بور بود. به این فکر می کردم که من هم یک همجنسگرا باید باشم.