خواب ۶۹

 باید با ماشین بابا از آنجا دور می شدیم. صدف پرید پشت فرمان. خوب نمی راند. دیر ترمز گرفت و جلوی ماشین رفت توی دیوار. عصبانی شدم و دعوایش کردم. بعد باید خودم به تنهایی برمی گشتم. از بابا آدرس می گرفتم. بابا مایل نبود من پشت فرمان بنشینم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد