خواب ۳۹

داخل ماشین بودیم. م. صندلی جلو نشسته بود. انگار ع. پیاده شد. شاید برای بنزین. پسر بچه‌ای بیرون ماشین٬ پشت شیشه ی من بود. بچه ی م. و ع. بود. انگار از چیزی تعجب کرده بود. صوت بامزه ای از خودش درآورد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد