لباس مدرسه تنم بود. مدرسه ای بودم٬ فضا هم فضای مدرسه بود. اما بچه ها بچه های دانشگاه بودند. در سایت دانشگاه کار فوری داشتم. ع.ر فضولی می کرد. آمد چیزی به من گفت و دستی به کیبوردم زد و رفت. در همان حال من هم داشتم با کیبوردم کار می کردم. امتحانات بود. من را دم در٬ درست در آستانه آن نشانده بودند. خیلی وقت ها در امتحانات من جلو می افتم. اما در چارچوب در اصلا راحت نبودم و به گمانم اعتراض هم کردم.
پ.ن: خوابهایی که در این مدت دیدم٬ همهاش خوابهای روزمره درهم و برهم بوده است. به نظرم دلیل این امر فاصله گرفتنم از کار و مطالعه، و خانه نشینی اجباری ام در طول این چند روز اخیر است.