- یک گیلاس پر٬ شامپاین خوردم. ع. گفت: «حالا نمیخواد همین بار اولت این همه بخوری». ته گیلاس موادی ته نشین شده بود. در خواب میدانستم که این مواد تفاله گیاه به خصوصی است که شامپاین عصاره آن است. اول کمی مردد بودم٬ اما بعد شامپاین را با تفالههایش یک جا سر کشیدم. باز هم خوردم٬ اما {طبق معمول} هر چه میخوردم مست نمیشدم؛ بابت این موضوع سخت ناراحت بودم.
- با فردی در یک مکان مجلل شراب میخوردم. ما روی زمین نشسته و به ستونی تکیه زده بودیم. بطریهای شراب را با مارکهای مختلف٬ یک به یک خالی می کردیم. من داشتم فکر می کردم پس چرا مست نمی شوم.
- عروسی ای در کار بود. یک وانت بچه ریختند تو. همه چیز طور دیگری بود. آنجا خانه ما نبود٬ ولی در خواب بود. انگار عروسی م. بود.