خواب ۱۳۳

 با ع.ن. و ز. بر سر موضوعی اختلاف پیدا کرده بودم. ع. را سرزنش می کردم. سرش را به زیر انداخته بود. ز. خیلی زر می زد.

خواب ۸۸

مرضیه را دیدم. راجع به مبحث «تعارف کردن» صحبت می کردیم. من ادعا می کردم که به تعارف هیچ اعتقادی ندارم٬ اما او تاکید داشت که من پیشتر در مصاحبه ای تعارف کردن را امری طبیعی و موجه شمرده ام. قرار شد فیلم آن مصاحبه را ببینیم. خوابم منتقل شد به روز مصاحبه. روی پل عابر بر فراز منطقه سرسبزی بودیم. به یک مسابقه شباهت داشت. مصاحبه کننده ها همانهای کیش بودند. سراشیبی بود. نزدیک بود سُر بخورم و پایم به سر آن مرد عینکی اصابت کند.