خواب ۱۴۴

- با ن. قراری داشتم. انگار نه می شد با ماشین آن ها رفت٬ و نه با ماشین ما. من میل داشتم که پشت فرمان بنشینم. شخص دیگری هم با ن. بود انگار.

- خانه ی آقاجون بودیم. باز هم بحث شد. من برای خاتمه دادن به بحث٬ حرف هایی را که قبلا به س. خانم گفته بودم٬ تکرار کردم. همه ساکت شدند.

- انگار یک مهمانی بود. پسرعمه ی بابا. میز٬ غلات٬ م. و ه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد