با ح. به تماشای فیلم مستند کوتاهی نشسته بودیم. بچه های دیگری هم بودند. با اطرافیان بر سر موضوعی٬ درگیری لفظی پیدا کردم. من ته سالن نشسته بودم. ر. هم آمد. اسم کسی را از او پرسیدیم. درست جواب نداد. با او هم درگیر شدم. پس از پایان فیلم تقریبا با همه درگیر شده بودم. تخت دو نفره ای آنجا بود. انگار بر سر آن هم درگیری پیش آمد. مدام آرزو می کردم که تمام اینها خواب باشد. دور اتاق راه می رفتم. همه چیز واقعی به نظر می رسید. دیگر اطمینان یافتم که خواب نمی بینم. داشتم جلو جمع با خودم حرف می زدم. صدف زیر لب چیزی گفت. به او نگاه کردم. گفت: «معلوم نیست باز هم داری چرت و پرت می گویی یا زیر لب انگلیسی حرف می زنی.»
حمام رفتم. در خانه ی دیگری بودیم. مامان من را لخت دید و خندید.