م. توی خانه ی ما بود. روبه روی من روی زمین دراز کشیده بود و خاطره تعریف می کرد. شلوارک پایش بود. پاهایش تیغ خورده بود. معذب بودم. می خواستم بیرونش کنم اما نمی دانستم چطور.