خواب ۸۵

آقاجون اصرار می‌کرد که همراهشان بروم. مجلس تشییع جنازه ای بود. دور جسد پارچه ای پیچیده شده بود. در خانه مان بودیم. داشتم فکر می کردم چه باید بپوشم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد